معنی منفی باف

لغت نامه دهخدا

منفی باف

منفی باف. [م َ](نف مرکب) آدمی که همیشه آیه ٔ یأس می خواند و جنبه ٔ منفی کار را می بیند و می گیرد و حتی المقدور از انجام دادن کار یا اظهار امیدواری درباره ٔ آن خودداری می کند و بیشتر به شرح معایب و موانع و مشکلات آن می پردازد.(فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).


باف

باف. (نف مرخم) مخفف بافنده که نعت فاعلی است از مصدر بافتن بهمه معانی، و این صورت مخفف در صفات فاعلی مرکب بیشتر متداول است، همچون: ابریشم باف. توری باف. جاجیم باف. جوراب باف. جوال باف. که صورت مخفف آن ابریشم بافنده و... است. در کلمات مرکب ذیل «باف » را توان دید، بیشتر در معنی نسج: ابریشم باف.
- بوریاباف، بافنده ٔ بوریا. (آنندراج):
بوریاباف اگر چه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر.
سعدی.
توری باف. جاجیم باف. جوراب باف. جوال باف. حریرباف. حصیرباف. خیال باف. دروغ باف. دیباباف:
وز قیاست بوریا گر همچو دیباباف نیست
قیمتی باشد بعلم تو چو دیبا بوریا.
ناصرخسرو.
روبنده باف. زری باف. زره باف. زنده باف. زنبیل باف. شال باف. زیغباف:
زیغبافان را با وشی بافان بنهند
طبل زن را بنشانندبر رود نواز.
ابوالعباس.
شَعرباف. فلسفه باف. قلنبه باف. قالی باف. کامواباف. کش باف. گلیم باف. گونی باف. گیسوباف. مخمل باف. منسوج باف:
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف.
چو عنقا برآورد و پیل و زراف
سعدی (بوستان).
یراق باف. || مخفف بافت و بافته و بافته شده، برخلاف قیاس. نسیج. (المعرب جوالیقی، ص 140). تنیده شده. بمعنی بافته شده است. (یادداشت مؤلف). در ترکیبات ذیل: آستری باف. ارمنی باف. اطلس باف. شوشتری باف. فرنگی باف. خانه باف:
ز کتان و متقالی خانه باف
زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف.
نظامی.
دست باف بمعنی بافته شده با دست. و ریزباف. و سطبرباف و شوشتری باف و فرنگی باف و امثال آن، بمعنی بافته شده و قیاس آستری بافت و ارمنی بافت و اطلس بافت و پای بافت و دست بافت و ریزبافت و سطربافت است. || (فعل امر) امر از بافتن. (آنندراج) (فرهنگ شعوری).

باف. (اِخ) دهی است به خوارزم. (منتهی الارب) (معجم البلدان).

باف. (اِخ) نام قصبه ای است در ساحل غربی جزیره ٔ قبرس که حدود 1500تن سکنه دارد، شهری است قدیمی که توسط مهاجرنشینان یونانی بنا شده و معبدی خاص برای زهره (الهه ٔ عشق) در آنجا بوده است (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199).


منفی بافی

منفی بافی. [م َ](حامص مرکب) کار آدم منفی باف.(فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). صفت و حالت منفی باف. رجوع به منفی باف شود.


منفی

منفی. [م َ فی ی /م َ](ع ص) نیست کرده شده.(غیاث)(آنندراج). || نفی شده. مقابل مثبت.(یادداشت مرحوم دهخدا).
- جواب منفی، پاسخ غیرمثبت.
- فعل منفی، فعلی که مسبوق به ادات نفی باشد: نپسندید. نمی رود.
|| نفی کرده شده و دورکرده شده و رانده شده و اخراج بلدشده.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). تبعیدشده. نفی بلدشده. تبعیدی. || عدد غیرمثبت.(کشاف اصطلاحات الفنون).
- عدد منفی، عددی که از صفر کوچکتر باشد و با نشان(-) نوشته شود، مثلاً 7-.(از فرهنگ اصطلاحات علمی).
|| نزد علمای عربیت خلاف موجَب.(از اقرب الموارد).

منفی. [م َ فا](ع اِ) جای توقف کسی که اخراج بلد شده باشد.(ناظم الاطباء). آنجای که کسی را بدانجا نفی کرده باشند. محل نفی کردن کسی. محل نفی. محل تبعید. تبعیدگاه.(یادداشت مرحوم دهخدا). جایی که کسی را بدانجا نفی کرده باشند.(از اقرب الموارد):
گر به منفی جانب فردوس می رفتم ز طوس
در نظر فردوسم از بجنورد نیکوتر نبود.
ملک الشعرای بهار.

فارسی به انگلیسی

منفی‌ باف‌

Cynical, Negative

فرهنگ معین

منفی باف

(~.) [ع - فا.] (ص فا.) کسی که همیشه جنبه منفی امور را می بیند.


منفی

(مَ فا) [ع.] (اِ.) محل تبعید، تبعیدگاه.

نفی کرده شده، دور کرده شده، نیست شده، تبعید شده (از شهر خود)، سخنی که در آن حرف نفی باشد (دستور)، دارای حالت نفی، مخالفت یا رد و انکار. مق مثبت. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِمف.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

منفی باف

ناییباف (صفت) کسی که همیشه جنبه منفی امور را می بیند و حتی المقدور از انجام دادن کار یا اظهار امیدواری نسبت به آن خودداری میکند و غالبا بشرح معایب و موانع و مشکلات آن می پردازد


منفی بافی

نایی بافی عمل منفی باف


باف

(ریشه بافتن بافیدن) (اسم) در ترکیب گاه بجای (بافنده) آید: بوریا باف حریر باف حصیر باف شالباف، (اسم) گاه در ترکیب بجای (بافته) آید: کشباف.


منفی

بند گاه ویرک گاه (ویرک تبعید) منفی در فارسی: نایی، ویرک شده، نیست گشته (اسم) محل تبعید تبعیدگاه: } این رباعی را از منفای خود (بجنورد) گفته است. { (بهار 470:2) : } گر بمنفی جانب فردوس میرفتم ز طوس در نظر فردوسم از بجنورد نیکو تر نبود ‎{ (بهار 350:2) (اسم) نیست شده، دور کرده رانده شده، تبعید شده (از شهر خود)، سخنی که در آن حرف نفی باشد. یا جمله منفی. جمله ای که در آن حرف نفی باشد مقابل جمله مثبت. یا فعل منفی. فعلی که مسبوق به ادوات نفی باشد نرفت. نمیگوید.

حل جدول

منفی باف

فرایند گفتن سخنان نا امید کننده

معادل ابجد

منفی باف

263

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری